قسمت نبود ... تقدیر اینجوری بود ... توفیق نبود ... خدا نخواست ... !
خیلی هامون وقتی دنبال چیزی هستیم که بشه و نمیشه یا وقتی دنبال چیزی هستیم که نشه و میشه ، ور می داریم اینا رو به اطرافیانمون می گیم . به خودمونم می گیم !
باورمون میشه که حتماً خدا اون چوب نامرئی و اسرار آمیزشو گذاشته لای چرخ این ماجرا که اونجوری که ما دوست داریم ، نشه !
خب شاید این بهترین راه ممکن به نظر برسه ! یه راه مطمئن و هوشمندانه !
چون خدا اونقدر بزرگ و مهم هست که اطرافیانمون بعد از شنیدن این جمله : «خدا نخواست و قسمتمون نکرد» ، قانع بشن و دیگه چیزی نپرسن و نَرَن روی اعصابمون !
و دقیقاً خدا اونقدر مهربون و نازنین هست که وقتی همینطور الکی یه چیزی رو بهش نسبت میدیم و میگیم که «خدا نخواست و قسمتمون نکرد» ، سه سوته نیاد و یقمه مونو نگیره که آهای ! چرا همینجوری یه چیزی میگی ؟؟
تازه قیافه آدمهای مخلص و همه چی تموم رو هم به خودمون می گیریم که بله ! راضیم به رضای خدا !!!
تصمیم های نادرست میگیریم ، مسائل مربوط به خودمون رو درست مدیریت نمی کنیم ، با بی سلیقگی و کج سلیقگی ، رابطه مون رو با آدمها خراب می کنیم و و قتی همه اینا رو انجام دادیم و با نتیجه تصمیم های غلط و سوء تدبیرامون مواجه شدیم ، میگیم خدا اینجوری خواست ! تقدیر بود ! قسمت ما همین بود !
گاهی هم قسمت و تقدیر ، یه تعبیر از خواست ها و تصمیم های دورنی خودِ ماست ! نه اون چیزی که واقعا خدا در نظر گرفته ! یعنی برای اینکه به بقیه بفهمونیم زیاد توی تصمیم گیریامون سرک نکشن و بی خیالمون بشن ، می گیم قسمت ما همینه ! تقدیر ما اینجوریه !
و کیه که وسط اون هیر و ویر بره و نظر خدا رو بپرسه و از درستی حرفمون مطمئن بشه ! هان ؟
...
ماها موظّف نیستیم در مورد آرزوها و تصمیم های زندگیمون ، دنبال تقدیر و قسمت باشیم . نباید بررسی کنیم که کدومشون قسمت هست که بریم دنبالش و کدومشون قسمت نیست که رهاش کنیم !
دلیلش واضحه ، چون تشخیص اینکه چه چیزی قسمته و چه چیزی قسمت نیست ، کار سختیه و اصلاً شاید برای ماها غیر ممکن باشه !
این چیزیه که فقط خدا می دونه !
ماها باید ببینیم تصمیم ها و آرزوهامون با دنیای سالم و آراممون و با آخرت سالم و آراممون میسازه یا نه ؟ فقط همین !
این کاریه که باید بکنیم !